کد مطلب:2519 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:446

درس هفتم
شیعه 1





اكنون نوبت آن است كه به كلام شیعه ولو مختصر بپردازیم . كلام به معنی

استدلال عقلی و منطقی درباره اصول اعتقادی اسلام در شیعه وضع خاص و ممتازی

دارد .

كلام شیعه از طرفی از بطن حدیث شیعه بر می خیزد و از طرف دیگر با فلسفه

شیعه آمیخته است . در گذشته دیدیم كه كلام اهل سنت و جماعت ، جریانی بر

ضد سنت وحدیث تلقی شد ، ولی كلام شیعه نه تنها بر ضد سنت و حدیث نیست

، در متن سنت و حدیث جا دارد .

سر مطلب از نظر حدیثی این است كه احادیث شیعه بر خلاف احادیث اهل

تسنن ، مشتمل است بر یك سلسله احادیثی كه در آنها منطقا مسائل عمیق

ماوراء الطبیعی یا اجتماعی مورد تجزیه و تحلیل واقع شده است .

در احادیث اهل تسنن تجزیه و تحلیلی درباره این موضوعات صورت نگرفته

است . مثلا اگر سخن از قضا و قدر و اراده شامله حق و از اسماء و صفات

باری ، و از روح و انسان ، و از عالم بعد از مرگ و حساب و كتاب و صراط

و میزان ، و از امامت و خلافت و امثال این مسائل به میان آمده است هیچ

گونه بحثی در اطراف آنها انجام نشده و توضیحی صورت نگرفته است . ولی

در احادیث شیعه همه این مسائل طرح شده و درباره آنها استدلال شده است .

یك مقایسه میان ابواب حدیث صحاح سته با ابواب حدیث كافی كلینی مطلب

را روشن می كند .

علیهذا در خود احادیث شیعه " تكلم " به معنی تفكر عقلانی و تجزیه و

تحلیل ذهنی صورت گرفته است . به همین جهت شیعه به دو گروه اهل الحدیث

و اهل الكلام تقسیم نشد ، آنچنانكه اهل تسنن تقسیم شدند .

ما در درسهای گذشته ، بر اساس منابع اهل تسنن ، چنین گفتیم كه اولین

مسأله ای ك ه به عنوان اصل اعتقادی در میان مسلمین مطرح شد ، مسأله " كفر

فاسق " بود كه وسیله خوارج در نیمه اول قرن اول مطرح شد . پس از آن ،

مسأله اختیار و آزادی بود كه از ناحیه دو نفر یكی به نام معبد جهنی و یكی

دیگر به نام غیلان دمشقی مطرح و دفاع شد ، و این عقیده بر خلاف عقیده ای

بود كه حكام اموی آن را تبلیغ و ترویج می كردند . پس از آن در نیمه اول

قرن دوم عقیده و حدت صفات و ذات از طرف جهم بن صفوان مطرح شد و آنگاه

واصل بن عطاء و عمرو ابن عبید به عنوان پایه گذاران اولی مكتب معتزله

عقیده آزادی و اختیار را از معبد و غیلان ، و عقیده وحدت ذات و صفات را از جهم بن صفوان گرفتند و در مورد كفر و یا ایمان فاسق عقیده منزله بین

المنزلتین را اختراع كردند و به بحث وچون و چرا در برخی مسائل دیگر

پرداختند و به این ترتیب كلام اسلامی پایه گذاری شد .

آری این است نوع تفسیر و توجیه پیدایش بحثهای عقلی دینی اسلامی از نظر

مستشرقان و اسلامشناسان غربی و شرقی .

این گروه ، عمدا یا سهوا بحثهای استدلالی و عقلی عمیقی را كه اولین بار

وسیله امیرالمؤمنین علی علیه السلام طرح شده فراموش می كنند .

حقیقت این است كه طرح بحثهای عقلی عمیق در معارف اسلامی اولین بار

وسیله علی علیه السلام در خطب و دعوات و مذاكرات آن حضرت مطرح شد . او

بود كه اولین بار درباره ذات و صفات باری و درباره حدوث و قدوم ،

بساطت و تركب ، وحدت و كثرت و غیر اینها بحثهای عمیقی را طرح كرد كه

در نهج البلاغه و روایات مستند شیعه مذكور است . آن بحثها رنگ و بوی و

روحی دارد كه با روشهای كلامی معتزلی و اشعری و حتی كلامهای برخی علمای

شیعی كه تحت تأثیر كلامهای عصر خود بوده اند كلاملا متفاوت است .

ما در كتاب " سیری در نهج البلاغه " و همچنین در مقدمه جلد پنجم ة

اصول فلسفه و روش رئالیسم " در این باره بحث كرده ایم .

مورخان اهل تسنن اعتراف دارند كه عقل شیعی از قدیم الایام عقلی فلسفی

بوده است ، یعنی طرز تفكر شیعی از قدیم ، استدلالی و تعقلی بوده است .

تعقل و تفكر شیعی نه تنها با تفكر حنبلی كه از

اساس منكر به كار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود ، و با تفكر اشعری كه

اصالت را از عقل می گرفت و آنرا تابع ظواهر الفاظ می كرد مخالف و مغایر

است ، با تفكر معتزلی نیز با همه عقل گرایی آن مخالف است ، زیرا تفكر

معتزلی هر چند عقلی است ولی جدلی است نه برهانی ( 1 ) . و به همین جهت

است كه اكثریت قریب به اتفاق فلاسفه اسلامی شیعه بوده اند . حیات فلسفی

اسلامی را فقط شیعه حفظ كرده است و شیعه این روح را از پیشوایان خود دارد

، خصوصا پیشوای اول امیرالمؤمنین علی علیه السلام .

فلاسفه شیعه ، بدون آنكه فلسفه را به شكل كلام در آورند و از صورت حكمت

برهانی به صورت حكمت جدلی خارج سازند ، با الهام از وحی قرآنی و

افاضات پیشوایان دینی ، عقاید اصیل اسلامی را تحكیم كردند . از اینرو اگر

ما بخواهیم متكلمین شیعه را بر شماریم و مقصودمان همه كسانی باشد كه

درباره عقاید اسلامی شیعه تفكر عقلی داشته اند ، هم جماعتی از راویان حدیث

و هم جماعتی از فلاسفه شیعه را باید جزء متكلمین بشماریم ، زیرا چنانكه

گفتیم حدیث شیعه و فلسفه شیعه هر دو وظیفه علم كلام را بهتر از خود علم

كلام انجام داده اند .

اما اگر مقصود ما از متكلمین جماعتی باشد كه تحت تأثیر متكلمان معتزلی

و اشعری به حكمت جدلی مجهز بوده اند ، ناچار گروه خاصی را باید مورد نظر

قرار دهیم . ولی ما دلیلی نمی بینیم كه تنها آن گروه خاص را مورد توجه

قرار دهیم .



پاورقی :

. 1 ما در درسهای " كلیات فلسفه " فرق حكمت مشائی و حكمت اشراقی و

حكمت ذوقی و حكمت جدلی ( = كلامی معتزلی و اشعری ) را روشن كرده ایم .



بگذریم از بیانات ائمه اطهار علیهم السلام درباره " عقاید " كه به

صورت خطبه و روایت و دعا در دست است ، در میان مؤلفان شیعی اولین

فردی كه در مورد " عقا ید " كتاب تألیف كرده است علی بن اسماعیل ابن

میثم تمار است . میثم تمار خود مردی خطیب و سخنور بوده و از صاحبان سر

امیرالمؤمنین علی علیه السلام محسوب می شود . علی بن اسماعیل نواده این مرد

بزرگ است . این مرد معاصر عمر و بن عبید و ابوالهذیل علاف از متكلمان

معروف نیمه اول قرن دوم و از پایه گذاران طبقه اول كلام معتزلی است .

در میان اصحاب امام صادق علیه السلام گروهی هستند كه خود امام صادق

علیه السلام آنها را به عنوان " متكلم " یاد كرده است از قبیل هشام بن

الحكم ، هشام بن سالم ، حمران بن اعین ، ابوجعفر احول معروف به مؤمن

الطاق ، قیس بن ماصر و غیرهم .

در كتاب كافی داستانی از مباحثه این گروه با یكی از مخالفین در حضور

امام صادق علیه السلام كه موجب نشاط خاطر امام شده بود نقل می كند .

این طبقه نیز در نیمه اول قرن دوم هجری می زیسته اند . این گروه پرورش

یافته مكتب امام صادق علیه السلام بودند و این خود می رساند كه ائمه اهل

البیت علیهم السلام نه تنها خود به بحث و تجزیه و تحلیل مسائل كلامی

می پرداخته اند ، گروهی را نیز در مكتب خود برای بحثهای اعتقادی تربیت

می كرده اند . هشام بن الحكم همه برجستگیش در علم كلام بود ، نه در فقه یا

حدیث یا تفسیر . امام صادق علیه السلام او را كه در آن وقت جوانی نو خط

بود از سایر اصحابش بیشتر گرامی می داشت و او را بالا دست دیگران

می نشاند . همگان در تفسیر این عمل امام اتفاق نظر دارند كه این تجلیلها

فقط به علت متكلم بودن هشام بوده است .

امام صادق علیه السلام با مقدم داشتن هشام متكلم بر ارباب فقه و حدیث ،

در حقیقت می خواسته است ارزش بحثهای اعتقادی را بالا ببرد و كلام را بالا

دست فقه و حدیث بنشاند . بدیهی است كه این گونه رفتارهای ائمه اطهار

تأثیر بسزایی داشته در ترویج علم كلام و در اینكه عقل شیعی از ابتدا عقل

كلامی و فلسفی گردد .

حضرت رضا علیه السلام شخصا در مجلس مباحثه ای كه مأمون از جمع متكلمان

مذاهب تشكیل می داد شركت می كرد و به مباحثه می پرداخت . صورت این

جلسات در متن كتب شیعه محفوظ است .

مستشرقان و اسلامشناسان غربی و شرقی همچنانكه مساعی امیرالمؤمنین علی

علیه السلام رامسكوت می گذارند ، همه این جریانات را كه وسیله ائمه اطهار

در راه احیاء بحثهای عقلی در امور اعتقادی دینی صورت گرفته است نادیده

می گیرند و این مایه شگفتی است .

فضل بن شاذان نیشابوری از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادی

علیهم السلام ، كه قبرش در نیشابور است ضمن اینكه فقیه و محدث بوده ،

متكلم نیز بوده است ، كتب زیادی در كلام از او نقل می شود .

خاندان نوبخت كه بسیارند ظاهرا عموما متكلم بوده اند . از فضل ابن ابی

سهل بن نوبخت گرفته كه در زمان هارون در رأس كتابخانه معروف بیت

الحكمة بود و از مترجمین معروف فارسی به عربی

به شمار می رود تا اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت و پسرش اسماعیل بن اسحاق بن

ابی سهل ابن نوبخت و پسر دیگرش علی بن اسحاق و نواده اش ابوسهل اسماعیل

بن علی بن اسحاق بن ابی سهل بن نوبخت كه او را شیخ المتكلمین در شیعه

لقب داده اند و حسن بن موسی نوبختی خواهرزاده اسماعیل بن علی وعده ای دیگر

از این خاندان همه از متكلمین شیعه اند .

ابن قبه رازی در قرن سوم و ابوعلی بن مسكویه حكیم و طبیب معروف اسلامی

صاحب كتاب " طهارش الاعراق " نیز از متكلمین شیعه در اوایل قرن پنجم

است .

متكلمین شیعه فراوانند . خواجه نصیرالدین طوسی فیلسوف و ریاضیدان

معروف صاحب كتاب " تجرید الاعتقاد " و علامه حلی فقیه معروف و شارح

" تجرید الاعتقاد " از متكلمان معروف قرن هفتم می باشند .

خواجه نصیر الدین طوسی كه خود حكیم و فیلسوفی متبحر است با تألیف

كتاب ، " تجرید الاعتقاد " محكمترین متن كلامی را آفرید . پس از ة

تجرید " هر متكلمی اعم از شیعه و سنی كه آمده است به این متن توجه

داشته است . خواجه نصیرالدین تا حد زیادی كلام را از سبك حكمت جدلی به

سبك حكمت برهانی نزدیك كرد . ولی در دوره های بعدتر كلام تقریبا سبك

جدلی خود را به كلی از دست داد ، همه پیرو حكمت برهانی شدند و در

حقیقت " كلام " استقلال خود را در مقابل " فلسفه " از دست داد .

فلاسفه شیعی متأخر از خواجه مسائل لازم كلامی را در فلسفه مطرح كردند و با

سبك و متود فلسفی آنها را تجزیه و تحلیل

كردند و از متكلمین كه با سبك قدیم وارد و خارج می شدند موفق تر بودند .

مثلا صدرالمتألهین یا حاجی سبزواری اگر چه در زمره متكلمان به شمار

نیامده اند، اما از نظر اثر وجودی از هر متكلمی اثر وجودی بیشتر داشته اند.

حقیقت این است كه اگر به متون اصلی اسلام ، یعنی قرآن ، نهج البلاغه ،

روایات و ادعیه مأثوره از اهل بیت مراجعه كنیم این سبك را از آن سبك

، به زبان و منطق اصلی پیشوایان دینی نزدیكتر می بینیم . در اینجا ناچاریم

به همین اشاره قناعت نماییم .